فيثاغورث در نيمه دوم قرن ششم پيش از ميلاد، به اورفئوس ارادت ورزيده سلوك يوگا را پيش مى گيرد. به چرخه توالد و تناسخ باور مى بندد و تولدش را امتداد تولدهاى پـيـشـيـن خـويـش از جـمـله در وجـود جـانـوران و گـيـاهان مى پندارند. در كهن ترين اشارت تاريخى به وى كه از زبان كسنوفانس در دست داريم آمده است : روزى فيثاغورث پارس سـگـى را مـى شـنود. از صاحب سگ مى خواهد آن حيوان را نزند زيرا در آن صداى دوست در گذشته اش را شنيده است .
به گفته اينوس هوراس ، فيثاغورث حتى ادعا مى كند خاطره هايى از موجوديتهاى قبليش و تـنـاسـخـهـاى سابقش دارد. و به ياد مى آورد كه به صورت شخصى بنام يوفربيوس زيـسـتـه اسـت . بـه عـقـيـده وى ، چـرخـه تـوالد و تـنـاسـخ بـراى نـيـل انـسـانها به اعلاترين درجه زندگى لازم است . او يكى از انواع عالى حيات را حيات نـظـرى يـا عـقـلانى مى داند. و در پاسخ به اين پرسش كه ما براى چه به اين دنيا آمده ايم مى گويد: براى اين كه آسمانها را نظاره كنيم . نظر به اين عقيده مرد علم و نـظـر شـده بـنـابـر روايـت ارسـطـو نـخـسـتين كسى مى شود كه به رياضيات و اعداد مى پـردازد. بـا وجـود ايـن ، عـالى تـريـن گـونه زندگى را حيات عرفانى مى داند كه با خـلسـه و شهود واحد بلاثانى تحقق مى يابد. و چنان كه هراكليوس به درستى مـى فهمد او سه گونه زندگى را كه از نظر ارزشى متدرج اند تشخيص مى دهد به اين ترتيب : اول ، زندگى عرفانى . دوم ، زندگى نظرى فلاسفه و رياضى دانان . سوم ، زندگى كارى مانند زندگى كشاورزان ، لشكريان ، و كارگران . بعدها ارسطو در كتاب اخلاق از همين تقسيم بندى استفاده مى كند.
يـامـبـلى كـوس ، مـى گـويـد: بـه عـقـيـده فـيـثـاغـورث ، جـزايـر (= مـحـل اقـامـت پس از مرگ ) نيكبختان ، آفتاب و ماه است . و اين دلالت دارد بر آن كه وى مـانـنـد بـومـيـان هـنـد باستان و ميليونها هندى و غير هندى اين زمان باور دارد كه روح مردم نـيـكرفتار پس از مرگ و رها شدن از تن ، به ماه و از آنجا به خورشيد مى رود ولى روح اهـل مـراقـبـه و خـلسـه به نفس كيهانى مى پيوندد. و بدينسان راه نيكبختان و خدايان - كه همان عارفان باشند - پس از مرگ جدا مى شود و هر يك به سويى مى روند.
نظرات شما عزیزان: